و اما وحدت

گردآوری آیات و روایات وحدت شیعه و اهل جماعت

و اما وحدت

گردآوری آیات و روایات وحدت شیعه و اهل جماعت

۲ اختلاف حدیث

آخرین حدیث در جلد اول کتاب الاحتجاج شیخ طبرسی، حدیث 146 نقل از امام صادق ع است که امیرالمؤنین علی ع خطبه­ای ایراد کردند و به تشریح فتنه­های پس از رسول اکرم ص و اقسام روایات از آن حضرت پرداختند. ایشان فرمودند:

«عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمد ع قال خطب أمیر المؤمنین ع فقال سمعت رسول الله ص یقول کیف أنتم إذا لبستم الفتنة ینشأ فیها الولید و یهرم فیها الکبیر و یجری الناس علیها حتى یتخذونها سنة فإذا غیر منها شی‏ء قیل أتى الناس بمنکر غیرت السنة ثم تشتد البلیة و تنشأ فیها الذریة و تدقهم الفتن کما تدق النار الحطب و کما تدق الرحى بثقالها یتفقه الناس لغیر الدین و یتعلمون لغیر العمل و یطلبون الدنیا بعمل الآخرة ثم أقبل أمیر المؤمنین ع و معه ناس من أهل بیته و خاص من شیعته فصعد المنبر فحمد الله و أثنى علیه و صلى على النبی ص ثم قال لقد عمل الولاة قبلی بأمور عظیمة خالفوا فیها رسول الله متعمدین لذلک و لو حملت الناس على ترکها و حولتها إلى مواضعها التی کانت علیها على عهد رسول الله لتفرق عنی جندی حتى أبقى وحدی‏ إلا قلیلا من شیعتی الذین عرفوا فضلی و إمامتی من کتاب الله و سنة نبیه ص أ رأیتم لو أمرت بمقام إبراهیم ع فرددته إلى المکان الذی وضعه فیه رسول الله و رددت فدک إلى ورثة فاطمة س و رددت صاع رسول الله و مده إلى ما کان و أمضیت إلى قطائع کان رسول الله ص أقطعها للناس سنین و رددت دار ابن جعفر بن أبی طالب إلى ورثته و هدمتها و أخرجتها من المسجد و رددت الخمس إلى أهله و رددت قضاء کل من قضى بجور و رددت سبی ذراری بنی تغلب و رددت ما قسم من أرض خیبر و محوت دیوان العطاء و أعطیت کما کان یعطی رسول الله ص لم أجعلها دولة بین الأغنیاء و الله لقد أمرت الناس أن لا یجمعوا فی شهر رمضان إلا فی فریضة فنادى بعض أهل عسکری ممن یقاتل و سیفه معی أنعى الإسلام و أهله غیرت سنة عمر و نهى أن یصلى فی شهر رمضان فی جماعة حتى خفت أن یثور فی ناحیة عسکری على ما لقیت و لقیت هذه الأمة من أئمة الضلالة و الدعاة إلى النار و أعظم من ذلک سهم ذوی القربى الذی قال الله تبارک و تعالى فیه وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ و ذلک لنا خاصة إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ نحن و الله غنی بذوی القربى الذین قرنهم الله بنفسه و نبیه و لم یجعل لنا فی الصدقة نصیبا أکرم الله سبحانه و تعالى نبیه و أکرمنا أن یطعمنا أوساخ أیدی الناس فقال له رجل إنی سمعت من سلمان و أبی ذر و المقداد أشیاء فی تفسیر القرآن و الروایة عن النبی ص و سمعت منک تصدیق ما سمعت منهم و رأیت فی أیدی الناس أشیاء کثیرة فی تفسیر القرآن و الأحادیث عن النبی ص و أنتم تخالفونهم و تزعمون أن ذلک باطل فترى الناس یکذبون متعمدین على النبی ص و یفسرون القرآن بآرائهم قال فأقبل علی ع علیه فقال له سألت فافهم الجواب إن فی أیدی الناس حقا و باطلا و صدقا و کذبا و ناسخا و منسوخا و خاصا و عاما و محکما و متشابها و حفظا و وهما و قد کذب على رسول الله و هو حی حتى قام خطیبا فقال أیها الناس قد کثرت علی الکذابة فمن کذب علی متعمدا فلیتبوأ مقعده من النار و إنما أتاک بالحدیث أربعة رجال لیس لهم خامس رجل منافق مظهر للإیمان متصنع بالإسلام لا یتأثم و لا یتحرج یکذب على رسول الله ص متعمدا فلو علم الناس أنه منافق کاذب لم یقبلوا منه و لم یصدقوا قوله و لکنهم قالوا صاحب رسول الله رآه و سمع منه و لقف عنه فیأخذون بقوله و قد أخبرک الله تعالى عن المنافقین بما أخبرک و وصفهم بما وصفهم به لک ثم بقوا بعده ص فتقربوا إلى أئمة الضلالة و الدعاة إلى النار بالزور و البهتان فولوهم الأعمال و جعلوهم حکاما على رقاب الناس و أکلوا بهم الدنیا و إنما الناس مع الملوک و الدنیا إلا من عصم الله تعالى فهذا أحد الأربعة و رجل سمع من رسول الله ص شیئا لم یحفظه على وجهه فوهم فیه و لم یتعمد کذبا فهو فی یدیه و یرویه و یعمل به و یقول إنما سمعت من رسول الله ص فلو علم المسلمون أنه وهم فیه لم یقبلوه منه و لو علم هو أنه کذلک لرفضه و رجل ثالث سمع من رسول الله ص شیئا یأمر به ثم نهى عنه و هو لا یعلم أو سمعه نهى عن شی‏ء ثم أمر به و هو لا یعلم فحفظ المنسوخ و لم یحفظ الناسخ فلو علم أنه منسوخ لرفضه و لو علم المسلمون إذ سمعوه منه أنه منسوخ لرفضوه و آخر لم یکذب على الله و لا على رسوله مبغض للکذب خوفا لله تعالى و تعظیما لرسول الله ص و لم یهم به بل حفظ ما سمع على وجهه فجاء به على ما سمعه لم یزد فیه و لم ینقص منه و حفظ الناسخ فعمل به و حفظ المنسوخ و جنب عنه و عرف الخاص و العام فوضع کل شی‏ء موضعه و عرف المتشابه و المحکم و قد کان یکون من رسول الله ص الکلام له وجهان فکلام خاص و کلام عام فیسمعه من لا یعرف ما عنى الله تعالى به و لا ما عنى به رسول الله ص فیحمله السامع و یوجهه على غیر معرفة بمعناه و لا ما قصد به و ما خرج من أجله و لیس کل أصحاب رسول الله ص یسأله و یستفهمه حتى أن کانوا لیحبون أن یجی‏ء الأعرابی أو الطاری فیسأله ص حتى یسمعوا کلامه و کان لا یمر بی من ذلک شی‏ء إلا سألته عنه و حفظته فهذه وجوه ما علیه الناس فی اختلافهم و عللهم فی روایاتهم»

از رسول خدا ص شنیدم که می­فرمود: شما چگونه خواهید بود وقتی گرفتار فتنه­ای شوید که در آن محیط اطفال، جوان شوند (اشاره به طولانی بودن دوران فتنه) و پیران آن فرسوده گردند. طوریکه برخی آن را از سنت برشمارند و اگر آنرا تغییر دهند، گویند که چیز منکری آورده است. سنت تغییر یابد و گرفتاری شدید گردد. زن و بچه به اسیری گرفتار شوند و آن فتنه همچون آتشی که هیزم را دربرمی­گیرد ایشان را گرفته و می­سوزاند و مانند سنگ زیرین آسیاب تمام درد را می­چشند. مردم به غیر دین تفقه کنند. و بدون عمل تنها می­آموزند و دنیا را با عمل به آخرت طلب می­کنند[1].

سپس امیرالمؤمنین علی ع در حالیکه گروهی از اهل بیت و شیعیان خاص آن حضرت وی را همراهی می­کردند بر منبر رفته و پس از حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر اکرم ص فرمود[2]:

والیان پیش از ما متصدی کارهایی بزرگ و امور عظیمی شدند و از روی عمد با رسول خدا ص مخالفت ورزیدند و اگر من مردم را از آن منع و امر به ترک آن کنم، و بخواهم ایشان را به همانجایی که رسول خدا ص خواسته بود برگردانم، تمام لشکرم از اطراف من پراکنده شوند[3]. تا جایی که فقط من و معدودی از شیعیان من باقی بمانیم. همانها که به فضل و امامت من از کتاب خدا و سنت پیامبر ص معرفت یافته­اند. فکر می­کنید اگر من شما را امر کنم که مقام ابراهیم ع را به همانجا که رسول خدا ص گذارده بود برگردانید. فدک را به ورثه فاطمه س رد کنید. صاع و مدّ رسول خدا ص را به همان میزان سابق برگردانید. امر کنم که زمینهایی که خود پیغمبر ص برای افراد مشخصی قرار داده بود به ایشان پس دهید. خانه جعفر بن ابیطالب ع را به ورثه­اش باز پس داده و آنرا خراب نموده و از مسجد خارج کنم. خمس را به اهل آن بدهم و هر قضای به جور را (به صاحبش) رد کنم. و زن و بچه اسیر بنی تغلب را آزاد کنم و آنچه از زمین خیبر تقسیم شده همه را برگردانم و دیوان عطا را تعطیل کرده و همانند رسول خدا عطا نمایم و آنرا به دست توانگران قرار ندهم چه خواهد شد؟

به خدا سوگند به مردم فرمان دادم که در ماه رمضان جز نمازهای واجب را به جماعت نخوانند که یکی از افراد جنگجوی لشکرم که شمشیرش با ما بود فریاد زد: «اسلام و اهل آن هلاک شد. سنت عمر تغییر یافت. او (علی ع) از اقامه نماز جماعت در رمضان نهی کرد». تا اینکه ترسیدم نکند در ناحیه­ای از لشکرم بر من شورش شود. بار خدایا از این همه گرفتاری که از جانب سران گمراهی و داعیان به آتش به من و این امت رسیده تنها به تو شکایت می­آورم.

و بالاتر از همه سهم ذوی القربی است که خداوند درباره آنها فرموده است: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» و این تنها مختص ما است. « إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ – انفال 41» به خدا که منظور از ذوی القربی مائیم. همانها که خداوند ایشان را مقرون به خود و پیامبرش فرموده. پس فرمود: برای ما در صدقه هیچ نصیبی قرار نداد. خداوند سبحان پیامبر خود و ما را اکرام داشت از اینکه به ام اوساخ اموال مردم را بخوراند.

مردی پرسید: من چیزهای بسیاری از قرآن و روایات نبوی از سلمان و ابوذر و مقداد شنیده­ام که با آنچه در نزد مردم است مغایر می­باشد و باز از شما چیزی در تصدیق آنچه شنیده­ام می­شنوم. و در دست مردم مطالب بسیاری از تفسیر قرآن  و احادیث نبوی که شما با آنها مخالفید و همه را باطل می­دانید. آیا معتقدید که مردم عمداً به رسول خدا ص دروغ می­بندند و قرآن را به آراء خود تفسیر می­کنند؟!

آن حضرت متوجه من شد و فرمود: پرسشی کردی اکنون پاسخش را بفهم. همانا نزد مردم حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محکم و متشابه، حفظ و وهم، همه هست[4]. در زمان آن حضرت مردم به ایشان دروغ می­بستند[5] تا آنکه میان آنها برخاست و فرمود: «ای مردم همانا دروغ بندان بر من زیاد شده­اند هر که عمداً به من دروغ ببندد باید جای نشستن خود را در آتش بیابد.»

همانا حدیث از طریق 4 نوع فرد به تو می­رسد که پنجمی ندارد:

  1. فرد منافقی که تظاهر به ایمان می­کند و اسلام ساختگی دارد و از روی عمد در دروغ بستن به پیامبر اکرم ص پروان ندارد و آنرا گناه نمی­شمارد. اگر مردم بدانند که او منافق و دروغگو است از او نپذیرفته و تصدیقش نمی­کنند. لیکن مردم می­گویند این مرد همراه پیامبر ص بوده، او را دیده و از او شنیده و از او گرفته. پس مردم از او (حدیث) اخذ می­کنند و از حالش خبر ندارند در صورتیکه خداوند پیامبرش ص را از حال منافقین خبر داده و ایشان را وصف نموده. پس اهل نفاق پس از وفات پیامبر اکرم ص زنده مانده و به رهبران گمراهی و جماعتی که مردم را با باطل و تهمت به دوزخ خوانند پیوستند. آنان پستهای حساس به ایشان دادند و بر گردن مردم سوارشان کردند و به وسیله آنان دنیا را به دست آوردند زیرا مردم همراه زمامداران و دنبال دنیا می­روند مگر آنرا که خدا نگهدارد. این یکی از چهار نوع.
  2. کسی که چیزی از حضرت رسول شنیده ولی آنرا درست نفهمیده و به غلط رفته ولی قصد دروغ نداشت. آن حدیث در دست اوست. به آن معتقد است و عمل می­کند و به دیگران می­رساند و می­گوید من این را از رسول خدا ص  شنیدم اگر مسلمین بدانند که او غلط رفته از او نخواهند پذیرفت و اگر هم خودش بداند اشتباه کرده، آنرا رها کند.
  3. شخصی که چیزی از آن حضرت شنیده که به آن امر می­فرمود سپس پیغمبر از آن امر نهی کرده و او آگاه نگشته است. یا نهی چیزی را پیغمبر ص شنیده، سپس آن حضرت ص به آن امر فرموده و او اطلاع نیافته است. پس او منسوخ را حفظ کرده و ناسخ را حفظ نکرده. اگر او بداند منسوخش را ترک می­کند و اگر مسلمین هنگام شنیدند بدانند که منسوخ است، ترکش کنند.
  4. شخصی که بر خدا پیامبر ص دروغ نبسته و دروغ را از ترس خدا و احترام پیغمبر ص مبغوض دارد. و هیچ قصدی هم به آن ندارد (فراموشش نکرده) بلکه آنچه شنیده را چنانکه بوده حفظ کرده و همچنانکه شنیده نقل کرده. به آن نیافزوده و از آن کم نکرده است. ناسخ را حفظ کرده و بدان عمل کرده و منسوخ را شناخته و از آن دوری کرده. عام و خاص را دریافته و هر کدام را در موضع خود قرار داده و به محکم و متشابه واقف است.

گاهی کلام رسول خدا ص دو وجه داشت: سخن عام و سخن خاص. گاهی فردی آن را می­شنید که هیچ شناختی از آنچه منظر خدا و پیامبر ص بود نداشت، آنرا حمل نموده و بدون معرفت به معنی و قصد آن، و اینکه دلیل آن سخت چه بوده، همه و همه را توجیه می­کرد. تمام اصحاب رسول خدا ص از آن حضرت نمی­پرسیدند و فهمجویی نمی­کردند. دوست داشتند فردی بیابانی و رهگذر بیاید و از پیغمبر ص بپرسد تا آنان بشنوند[6] و تنها من بودم که تمام مطالب را پرسیده و حفظ می­داشتم[7].

بهمین دلیلهاست که اختلاف در روایات و تفسیر آن وجود دارد.



[1] علایم زمانه فتنه از زبان حضرت رسول اکرم ص. دین تا جایی لازم است که نمازی یا عملی را یادمان دهد که بتوانیم با آن فلان منصب یا شغل یا معامله را به دست بیاوریم. دین تا جایی لازم است که به سبب اوراد و وان­یکاد خوانی و ... حتی چشم ما را هم فوت نکنند. القصه.

[2] پس آنچه در ادامه می­آید در یک محفل خصوصی و برای خواص شیعیان و اهل بیت گفته شده است. در نتیجه بی­پرده­تر است و در بعضی قسمتها هر آنچه به ذهن حضرت خطور کرده نیز بیان شده مانند جایی که می­فرماید: .... شد، ترسیدم که ...

[3] وقتی چیزی حتی خلاف سنت نبوی عرف شده است، حضرت به مبارزه مستقیم نمی­رود. هر چند که جاعل آن تغییر، و نیت او را می­داند و می­شناسد. جالب اینکه حضرت در ادامه 15 مورد از تغییر در سنت و دخل و تصرف در اموال بیت المال و حق الناس و شعائر الهی و ... بر می­شمرد که شاید هیچکدام قابل اغماض نباشد. ولی حضرت فقط برای ممانعت از تفرقه مسلمین به آنها فرصت می­دهد. و بسایر نکته قابل تعمقی است که در برخی روایات در ادامه ماجرای نمازهای مستحبی رمضان المعظم آن هم بصورت جماعت، که دامنه اعتراضات مردمی شدت می­گیرد  و با اصرار خواهان معرفی امام جماعت بدین منظور بودند و از سویی حضرت دستور داده بودند مه مساجد را ببندند و از چنین بدعتی ممانعت شود، حضرت می­فرماید: «دعوهم و ما یریدون لیصلی بهم من شاؤوا - وسائل‏الشیعة ج : 8 ص : 48» رهایشان کن هر کاری دوست دارند بکنند و با هر که می­خواهند نماز گزارند. و این آیه را خواندند : وَ مَنْ... یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیرا

[4] قابل توجه افرادی نظیر بنده که به صرف درست بودن سند یک حدیث آن را قول النبی ص برمی­شمرند و بالای منابر و ... آن را نقل می­کنند. الهی قلبی ممتحن به ایمان به ما عطا فرما تا وزن  و عمق احادیث و آیات را بفهمیم و به آن عمل نماییم.

[5] اگر در زمان حیات حضرت چنین بوده، وای به حال کسی که بعد از دوران ممانعت از نقل حدیث – از ابتکارات شیخ ثانی – بخواهد از غیر معصوم ع حدیث دریافت کند.

[6] آیا کسر شأن برای ایشان بود که بپرسند تا یاد بگیرند؟ اما جالب است همه صحابی پس از وفات حضرت رسول اکرم ص آنچه خود پندار داشتند را به نام معارف نبوی به خورد مردم دادند و هیچگاه اعتراف نکردند که من خودم این مسئله را درست نفهمیده بودم. مگر می­توان گفت که 15 سال در حضور ایشان بودم و باز هم متوجه نشدم ولی به فتوا دادن که می­رسد، از علی بین ابیطالب ع عقب نمی­مانم.

[7] قربان عشق تو مولا جان به اخذ معارف از لبهای دردانه عالم. تو پرسیدی و جواب گرفتی و گفتی بپرسید که جواب دهم ولی ما نیز انگار منتظر بودیم که مردی بیابانی بیاید و بپرسد تا بلکه ما نیز فهم کردیم.

نظرات 3 + ارسال نظر
خاکسار میکده یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:43 ب.ظ http://zolal121.persianblog.ir

یا حسین .ع.

سلام آقای دکتر عزیز ...

اومدم اندر عوالم خودی، دیدم به اینجا کوچ کردین ... مبارک باشه ... عالی است ... و کاملا علمی ... دست مریزاد و ایول ... و روش تان هم عالی است ... به سبک خود حضرات معصومین .ع. ... فیض بردیم ... متناً و پاورقاً ... مؤید باشید ...

خاکسار میکده یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:51 ب.ظ http://zolal121.persianblog.ir

.
.
.
از مناظره حضرت شمس الشموس سیدنا و مولانا سلطان ابالحسن علی بن موسی الرضا المرتضی .ع. هم نهایت حظ و استفاده برده شد ... جزاک الله خیرا ... هر دو پست رو با اجازه کپی میکنم تا بعداً برای استفاده دیگران بکار برم ... با اجازه تون... و دست‌بوس تونم ...

خاکسار میکده یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ http://zolal121.persianblog.ir

.
.
.
ببخشید منظورم: حضرت ابن الرضا سیدنا و مولانا اباجعفر الثانی محمد بن علی بن موسی .علیهم صلوات المصلین. امام جواد .ع. بود ... شما هم همینطور؟! نه؟
.
.
.
جزاک الله احسن الجزاء لاحیاء امرهم المبارک ...

سلام قربان
بزرگوار٬ حقیر نفهمیدم که ابوجعفر یعنی چه ولی در کتاب آقانوری آنرا امام هادی ترجمه کرده بودند. البته ترجمه ایشان شامل همه بخشها نبود و کمی هم بنده دست به قلم شدم. اگر این مناظره مربوط به حضرت امام جواد علیه السلام است و اشتباه شده٬ امر بفرمایین اصلاح کنم.
یا حق
یازهرا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد